پـدر

 

در اتاقو باز کردم

امیرعلی جلوم بود،

چشام گردو شد.

بابا نگام کرد گف:دخترمو ترسوندی!

دخترمی ک گفت فرق داشت

ترسوندی ک گفت فرق داشت

و لحنش.ــ

 

غم انگیز ترین رابطه،الان ِرابطه ی منو باباسـ

ک شونه به شونه اش میشینم

سه سانت باهاش فاصله دارم

میلرزم 

و دستام میخواد دستاشو بگیره اما نمیشه.

میخوام بهش پناه ببرم و بگم 

بابا! من اینو میخوام.بذار بره جلو.بذار اتفاق بیوفته.

اما نمیتونم.

و بله،زندگی اینطوریه،

اما،

من از در ِ دیگه ای وارد میشم:)

 

صدبار اگر افتادم از پا ننشستم

بابی انتم و امی و اهلی و مالی

  ,ک ,ترسوندی ,فرق ,بذار ,میخوام ,ک گفت ,فرق داشت ,گفت فرق ,اینو میخوام ,من اینو

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هایک ویژن پرینتر سه بعدی جهان 3d نوشتنی های یک مشاور فن آوری اطلاعاتِ کسب و کار پایگاه تخصصی تعزیه خوانی سنتی روشنفکری دینی دانلود آهنگ جدید ایرانی دلنوشته های یک بانو حرف آخر ، موسسه حرف آخر ، سایت حرف اخر آموزش بورس، تحلیل بازار، سیگنال خرید سهام طب اسلامی